گفتم: در گروه خودتان چه کاره ای ؟
گفت: دروازه بان دلم!
گفتم: این هم شد کار ؟ برو تو خط حمله.
گفت: فکرم از دروازه مطمئن نیست. دلم یک دروازه است. اگر کنترل نکنم، می بینی پی در پی گل می خورم.
گفتم: مثلاً چه گلی ؟
گفت: گل گناه، گل هوس، گل غرور، گل دوستیهای حساب نشده، گل غفلت از آینده و آخرت!
گفتم: چطور است جمع شویم و با « تیم ابلیس » مسابقه دهیم؟
گفت: به شرط اینکه خودم دروازه بان باشم، چون می دانم که از چه زاویه ای « توپ گناه» را به طرف دروازه ی دلها، شوت می کنند.
گفتم: قبول. ولی از کجا این تجربه را کسب کرده ای؟
گفت: زاویة حملة ابلیس « غفلت» است و « غرور». وقتی چراغ « یاد» خاموش می شود ، غرور به دشمن« گرا» می دهد، آنگاه گل گناه دروازه دل را می گشاید.
شیطان حریف قدری است، نمی شود آن را دست کم گرفت.
گفتم: پس تو « خط دفاع» را بیشتر دوست داری!
گفت: آدم اگر نتواند دفاع خوبی داشته باشد، مهاجم خوبی هم نمی شود.
گفتم: دیگر کدام زاویه را باید مراقب بود؟
گفت: خواهی نخوری ز تیم ابلیس شکست
باید به دفاع از دل و دیده نشست
چون شوت شود به سوی دل توپ گناه
دروازة دل به روی آن باید بست
گفتم : دروازه بانی هم عجب لذتی دارد!
گفت : به شرط آنکه گل نخوری و حمله شیطان را دفع کنی. « جهاد با نفس» به همین جهت بالاترین مبارزه هاست.
منبع:
گردان غواصی یاسین